فاطمه در مهد کودک شهرزاد
فاطمه و دوست جدید
فاطمه و بازی
نخودم خیلی راحت هر شکلی رو در جای خودش قرار میده افرین نخودم
نویسنده :
عبیر
17:54
فاطمه و بازی
چند عکس جا مانده
این عکس مربوط به ٣ هفته پیش میشه فکر کنم که رفتیم هایپر شام بخوریم اما این بار تصمیم گرفتیم کوفتمون نشه واسه همین فاطمه رو بردیم ایستگاه شادی اونجا یه جایی داره که بچه ها رو نگه میدارن خانومه که فاطمه رو دید فکر کرد خیلی بچه اس من برم گریه میکنه پرسید گریه نمیکنه گفتم نه به فاطمه گفت بیا پیش من همچین پرید بغلش انگار ١٠٠ سال میشناستش با منم بای بای میکرد کلن روابط اجتماعی اش عالی اه ولی من هی میرفتم بهش سر میزدم دلم طاقت نمی اورد پس بازم کوفتم شد ...
نویسنده :
عبیر
13:05
چند عکس جا مانده
تولد خاله اسیل
امروز تولد خاله اسیل بود تولدشو تبریک میگم بازه مراسم کیک خورون خونه مامانی مایده بود عکس نگرفتم چون دل و دماغ نداشتم عصری با مامانم و فاطمه رفتیم که هدیه بخریم امااااااااا بازم تصادف نمیدونم مردم چرا اینطور میرن من داشتم راه خودمو میرفتم یک دفعه بهم چسبید ولی چون به پشتش زدم من شدم مقصر اون لحظه فقط به فاطمه فکر کردم ٢٠ دقیقه صبر کردیم افسر بیاد اخرش من مقصر هم ماشین من داغون شد هم باید خسارت اونو بدم این شد ٢ بار تصادف کلی ناراحتم خواب به چشمم نمیاد ولی با این حال باز خدا رو شکر ما چیزیمون نشد شاید برا همیشه با رانندگی خداحافظد کنم همش به این فکر میکنم اگه واسه مامانم یا نفسم فاطمه اتفاقی میفتاد من چیکار میکردم ...
نویسنده :
عبیر
1:12
فاطمه به چندین نفر مامان میگوید
فاطمه به خاله اسیل اش میگه مامان اسیل به مامانم یعنی مادر بزرگش میگه مامان مایده به خاله من میگه مامان مکیه خلاصه بچه ام کلی مامان داره به عمو سرمد که شوهر خاله اشه چون جدیدن اسمشو یاد گرفته میگه ممد و من کلی خجالت میگم بگو عمو گوش نمیده اون روز کلی تحت فشار قرارش دادم میدونید چی گفت مامان عمو ممد یعنی عمو مادر میشود از دست تو فسقلی ...
نویسنده :
عبیر
15:39
کلمات جدید
فاطمه هنوز کامل حرف نمیزنه نمیدونم دیر شده یا نه کلمات جدید: دستشویی بگیر بده نمیخوام پی پی اجی ماشین دندون دست پا مو بای بای عروسه که همون عروسکه بازی سرسره تاب چایی نون به به کتاب خودکار شیرین ترین جمله که میگه و من دلم اب میشه اونم با لحن خاصی باشه مامان جمله رو میکشه ...
نویسنده :
عبیر
15:27